205 / تمام کن ایلیا...!


گفتم:

می خواستم چه بگویم؟

گفتی:

که چه بی نهایت "دوستم داری"


- چه کنم؟

جان فدا ...


- چه بنویسم؟

شعری برای عاشقی ...


- چه بخواهم؟

هرچه آرزوی خوب ...


- چیزی از قلم نینداخته ام؟

پرستش من ...


- چه بردارم؟

خود را از میان ...


- کجا روم؟

به راهی بی کرانه  ...


- چه بشنوم؟

همان ملودی که هدیه من به  تو بود در همان لحظه ی خاص ...

که دیوانه تر از همیشه ات کرد ...


- چه بپوشم؟

همان پیرهن بلند به رنگ غروب بهاری ...

که من  خسته از راه رسیدم و تمام خستگیم را به دست باد سپرد...


- خواستم ....


- خواستم ...


گفتی: 


از این شعر به بعد 

تو هستی مگر 

که بخواهی یا نه؟


اختیار خواستن دست توست مگر؟


با وجود تو ضمیری به نام "من" بر زبان جاری است مگر؟

 

ایلیای من!

تمام کن سخت ترین آزمون دنیا را

خط بزن مرا ...


تو

حتی اگر معنی شود

وقتی است 

که مخاطب سخن 

تو باشی!


... ادامه دارد!

بشنوید چهارگاه استاد جلیل شهناز را

191 / در لفافه می گویم دوستت دارم!



مادر

هرچند قلمم هنوز انقدر قد نکشیده

که برای تو بنویسد

اما مثل همیشه جسارت هایم را ببخش

بگذار پای بچگیم

قربان آن حریمی که بینمان همیشه بود

قربان دستانت که همیشه انشاهایم را می نوشت

قربان آن روز که برایت چای آوردم و آشتی کردیم بعد از آن قهر مسخره ام

قربان پینه دستانت از قالی بافی های مدام

قربان شوخی هایت که بی محاباست

قربان غرورت که خاص خودت است

قربان قناعتت که زبانزد است

قربان صوت زیبای تلاوت قرآنت

قربان دست خطتت که قشنگ ترین خط دنیاست

قربان دل شکسته ی داغ برادردیده ات

هرچند که هیچ گاه نتوانستم بگویمت

اما می دانم که دل نگاره هایم را می خوانی

قربان چشمانت

بگذار از اینجا هم بگویم که بی نهایت دوستت دارم مادر

قربان مهربانیت

کف پایت را می بوسم!


... ادامه دارد!

169 / این مردمان شاد / قسمت 3

دعوا جوجویی


قرن هاست  زنان را به قضاوت نشسته اند

خیلی وقت ها خودمان کاری کردیم که بد نشان داده شویم

و گاهی اصلا به چشم نیامده ایم

بماند

این بار بیا خودمان قاضی خودمان باشیم

شاید از این متن دلگیر شوی

یا از مردها متنفر

اما بگذار زخمت بزند این کلمات

ولی با خودت رک و راست باش

 

خانم محترم با شما هستم!

آره با خود شما

روی حرف هرکس بتونی حرف بزنی روی حرف خدا که نمی تونی

خدا گفته زن مایه ی آرامش مــَــرده

قربون شکل ماهت برم

یه بار تو عمرت نشستی فکرکنی که چه به روز احساست اومده؟

روزهای اول زندگیتو یه بار مرور کن و با حال و روز الآنت مقایسه کن!

 

صحنه اول:

مردت خسته و کوفته از سر کار میاد بعد از سروکله زدن با هزارتا آدم جور و واجور 

و تو در خواب نازی

نه استقبال گرمی نه خسته نباشیدی نه چای یا شربتی

 

صحنه ی دوم:

همسرت برای رفع خستگیش میخواد فیلم مورد علاقشو ببینه حالا از صغری خانوم و 

کبری خانوم براش حرف می زنی یا اگه تحصیل کرده ای انتظار داری به برنامه ی

مورد علاقه ی خودت بپردازی

 

صحنه سوم:

انتخاب رنگ مبل و دکوراسیون خونه و نوع رفت و آمد و اینکه چقدر خونه ی مادرش 

بنشینید و با کی چطوری حرف بزنه همش با توئه

 

صحنه چهارم:

مادرشوهرت که الان شده مغضوب علیهم همون کسیه که شوهرتو که همه جا پزشو میدی 

با خون دل بزرگ کرده و دقیقا وقتی یه جوون خوش قد و بالا شده و از دیدنش حظ 

میکرده دودستی تقدیمش کرده به سرکار عالی

چرا پسرشو ازش دزدیدی؟

جالب اینه که وقتی به خودت و پسرات فکرمیکنی انتظار داری قدر زحماتت رو داشته باشن 

و تو رو به دختر غریبه نفروشن ... مرگ حقه فقط برای همسایه؟

 

صحنه پنجم:

میدونم که نسخه ی زندگی هرکسو فقط خودش میتونه بپیچه

باید ببینی همسرت چه جوری به آرامش می رسه

از چه جور زنی خوشش میاد

یه مردی، زن کاری و زبر و زرنگ رو می پسنده

یکی از زن آروم و بی سر و صدا خوشش میاد

یکی از حرف زدن زنش تو جمع خوشش نمیاد

یکی از زن تمیز و مرتب خوشش میاد

ولی بی پرده بگم تمام مردها با انواع و اقسام سلیقه ها، مهمترین چیزی که در زن 

جستجومیکنن فقط محبت و آرامشه ... همین و بس

از این حرفی که میخوام بزنم ناراحت نشی عزیز

متنفر هم نشی از مردها

اگه تمام زندگیت برق بزنه ولی اون محبتی رو که باید نداشته باشی بذار بهت بگم که در 

بیرحمانه ترین قضاوت مردانه خواهی شنید که تمیزکاری خونه رو یه مستخدم هم میتونه 

انجام بده

بذار زخم بخوری از این حرف ها

آدم ها مواقع ناراحتی خیلی در قضاوت هاشون بیرحم میشن

تو خودت هم همینطوری

پس تو، خودت درمون درد زندگیت باش!

اینو بدون اگه بالاترین تحصیلات رو هم داشته باشی مردت رو نباید فراموش کنی

اگه مشغول مهمترین تحقیقات علمی یا فعالیت های مذهبی هم باشی نباید مردت رو در 

حاشیه ی زندگی قرار بدی

باید ببینی زندگیت رو چی سر و سامون میده

 

صحنه ششم:

قربونت برم!

اگه از حرکات موزون بگم که میگی حرامه

آرایش چی؟

اگه اونم حرامه پس چرا وقتی میخوای بری بیرون هزار جور....

بعضیاتونم که واسه خودتون فتوا صادر میکنین

وقتی دوماه محرم و صفر تموم میشه من که یه زنم وحشت میکنم بهتون نگاه کنم

دیگه چه برسه به شوهرتون که بیرون از خونه انواع و اقسام زنها رو با مدلهای مختلف 

آرایش و لباس های خوشگل میبینه که تازگی ها کوهان شترم پشت سرشون گذاشتن...

تو اینترتم که پر از عکسای درجه یکه

فکرنکن همه مثل تو فکر و عمل میکنن

نه عزیزمن!

یکی از دوستام میگفت: لات هم لات های قدیم ... شوهرم دوستی داره که روزی صدها عکس 

مستهجن براش ایمیل میکنه حتی دو ماه محرم و صفر هم این ایمیل ها ادامه داشت 

حتی عرق خورای قدیمم حرمت ماه امام حسین (ع) نگه میداشتن ولی حالا ....

خانم محترم تو اصل دینت رو حفظ کن فرعش پیشکشت!


به خدا اگه بنشینی با خودت فکرکنی و پیداش کنی اون گنج درونی رو که همسرت دلش 

بهش خوش میشه دیگه لازم نیست مرتب چک کنی ببینی شوهرت کجاست با کی 

حرف میزنه این ایمیلا رو کی براش فرستاده پیامک گوشیش از طرف کیه 

چرا دیر کرده چرا زود رفته .... 

به خدا مریض میکنه این وسواس ها آدمو

درسته که یار در خانه است ولی وقتی گوهر اصل وجودیش رو پنهان کرده طرف مقابلش

بیرون خونه دنبالش میگرده ...

 

خانم محترم با شما هستم!

امروز برای اولین بار بنشین خودت رو محاکمه کن

یه لحظه با خودت فکرکن همسرت باید به چی تو دلش خوش باشه؟

نسخه ی زندگیت رو خودت بپیچ عزیزمن!

آخه بی انصاف

اگه تمام اختیار زندگی زناشویی با تو باشه

همسرت از تمام دوستاش و امور مورد علاقه ش به خاطر تو محروم باشه

اخلاقتم خوب نباشه

هیچ هنریم نداشته باشی

همش قرار باشه خواسته های تو برآورده بشه

این زندگی با زندون چه فرقی میکنه؟


شادی و آرامش مهمترین عامل حفظ زندگی زناشوییه

نذارید عشق روزهای اول زندگیتون به روزمرگی بدل بشه

روزی هزار بار بهش بگو دوستت دارم

روزی هزار بگو من بهت افتخار میکنم

در قدم اول مردها این جملات عاشقانه تکرار نخواهند کرد

عیب نداره ... خسته نشو

مردهای ما این طور بزرگ شدند تقصیر پدر و مادرهاشون نبوده رسم روزگار بوده عزیز!

عشق معامله نیست گذشت کردنه گلم

انقدر با عشق بگو تا خودتم به آرامش برسی

روزهای بعد با گوش های خودت خواهی شنید که: دوستت دارم!

شادی و آرامش سهم بزرگی از زندگی همگی تان!

... ادامه دارد!

158 / فدای دست های مادرم...!

 

دار قالى


نیازی به نقشه نیست مادر

فدای دست های حریریت که پینه بست

و چشم های زیبایت که کم سو شد

از بس که تار و پود فرشِ "از ما بهتران" را

 به هم گره زد

 

می بوسمت

فدای صدای قشنگت عزیز

نقشه خوانیت

زیباترین ترانه ی دنیای کودکیم بود

می بویمت عزیز

آغوشت

عطر یاس های رازقی حیاط را میداد

 

قربان دستهای پینه بسته ات

دوباره موهایم را شانه بزن

روی تخته ی قالی

 

دوباره انگشتان کوچک مرا با چله های ریز

آشتی بده

دوباره ریشه زدن را ...

 

دلم برای نشستن کنارت

دلم برای موسیقی ریشه زدنت

دلم برای این که برایت چاشت بیاورم

دلم برای آن عصرانه های دلچسب

دلم برای رچ آخر که میگفتی اگر خسته شدی زودتر برو ....

دلم برای آن روزهای رفته

بسیار تنگ شده مادر

 

یک آن 

دلم خواست برایت انار دانه کنم

یک آن 

دلم خواست برایت چای بریزم

یک آن 

دلم خواست برایت پسته باز کنم

 

فدای دلت

هزار برابر آرزوهایت فرش بافتی

و یک هزارم عشقت

مزد گرفتی

 

مادر

عمرم فدات

دردت به جانم

بیا

این لحظه در خیال

خودمان

آرزویمان را برآورده کنیم


زیباترین رنگ های خدا را

برایت می آورم

تا رؤیایی ترین تابلوفرش جهان را برایت ببافم

بگذار بر سینه ی اولین فرش دست بافت دخترت

زیباترین جمله ی عاشقانه

برای "تو"

حک شده باشد

"دوستت دارم مادر"

فدای مهربانیت!

...ادامه دارد!

+ از حقیربودن کلماتم در مقابل مادرم از حضور مهربانش عذرمیخواهم!

+ این چند خط رو تقدیم میکنم به مادرم و تمام زنان قالی باف مظلوم