218 / پروانه های لب حوض ...

چشم میزبانان با رسیدن تک تک میهمانان روشن ...
خستگی ها به در
تشنگی ها فراموش
لب ها به خنده باز
دل ها به جمع یاران عزیز شاد ...
پروانه های لب حوض اما
به نشاط و بازی مشغول ...
بی آن که بدانند معنای انجمن چیست
میراث کدام است
و فرهنگ به چه کار آید...
الله اکبر نماز ...
صف ها مرتب
پیشانی ها بر خاک
السلام علیک ...
و پروانه های لب حوض
همچنان گرم شور و شوق ...
سفره های مهربانی مهیا
شربت خنک .. چای داغ و خرما
و میزبانانی که دلشان گرم تر از همیشه بود
پروانه های لب حوض اما
بی پروای مردان و زنانی که لب به افطار گشوده اند
گرم بازی ...
بی توجه به معاشرانی گرم دوستی
تا بهانه ای باشد که بی قراری ها بر زبان آید
حرف های مانده در گلو
به گفت ...
و موسیقی به نواخت ...
آوازه خوان لب باز می کند:
دردلم هنوز اي ياران، اشتياق اوست
ناله هاي من اي ياران، از فراق اوست
دف ...
ضرب ...
سه تار ...
آوازه خوان شور می گیرد
تحریر می زند
مرا عشق رویت بیچاره کرده ... بیچاره کرده
میان کوه و دشت آواره کرده ... آواره کرده ...
و پروانه های لب حوض
همچنان به نشاط مشغول ...
پروانه ها به بازی سرگرم
و من
بی قرار
از دلم می پرسم
کدام باغبان نشانی گل های رازقی را به پروانه ها خواهد داد؟
کدام صبح
کدام خورشید
چشم پروانه ها را
به سوی آبی آسمان بی انتها
باز خواهد کرد؟
کدام میخانه
کدام ساقی
کدام جام
عطشناکی پروانه های لب حوض را
فروخواهد نشاند؟
فرجام انجمن ها...
سرانجام دوست داران فرهنگِ عزیزِ خاکِ پاکمان چه خواهد شد؟
چشم های پرفروغ از حضور مجلس انس
کدام سحرگاه سپید به سوی نور باز خواهد شد
و کدام پیر غزل فروش
برای شیدایی شان
ان یکاد خواهد خواند؟
گره از زلف یاران بی شکیب
کی
کی
کی باز خواهد شد؟
دست مردان بی ادعای اهل درد را
چه کسی خواهد فشرد؟
دف...
سه تار ...
ضرب ...
نغمه ی آوازه خوان
گوش جان را می نوازد
ای عشق بی فرجام ما
خوش می بری آرام ما...
و پروانه های لب حوض
همچنان سرگرم بازی و شور ...

افطار سالانه انجمن دوستداران میراث فرهنگی نوش آباد
خانه تاریخی حاج علی حسینی مکارم
جمعه
24 روز ماه مبارک رمضان
سپاس بی نهایت از تک تک کسانی که اشتیاق را در چشمانشان می شد به عیان دید

سلام و سیب و سعادت!