285 / خانه ی یار ....



فقط همینو می دونستم که دارم میام پیشت

ولی چراشو نمی دونستم

به خود خدا نمی دونستم...


چی میخواستم از جونت؟

داشتم با خودم کلنجار می رفتم

از دلم می پرسیدم

چی باید بهت بگم وقتی بغلم می کنی؟

چیکار باید بکنم وقتی سرمو میگرفتی تو سینه ت؟


چی آورده بودم برات؟

چی قرار بود ازت بگیرم؟


چرا همه ی حرفام یادم رفته بود؟

چرا دست و پامو گم کرده بودم؟


چرا همش فکر میکردم وقتی بیام دیگه همه چی تمومه؟

ولی وقتی روبروت وایسادم دیوونه تر شده بودم؟


اصلا پیش تو چی کار می کردم؟

اصلا من اون وقت شب تو خونه ی تو چیکار می کردم؟


گیج گیج بودم

خودمم سر از کارام درنمی آورم


فقط همین قدر می دونم وقتی رسیدم پیشت

وقتی کنارت آروم گرفتم

وقتی مث یه بچه تو بغلت جاشدم

دلم نمی خواست برگردم


دلم می خواست وقتی دستامو تو دستت گرفتی تو چشام نیگاکنی و بگی

دیگه همه چی تمو شد دختر

تو مال منی

کجا میخوای بری؟

بمون برای همیشه پیشم!


تو اینجا می مونی ... می مونی... مگه نه؟

اصلا مگه اختیار با خودته که برگردی؟


بمون که من عاشق شیدا رو دوست تر دارم

بمون که من یار دیوونه رو بیشتر می پسندم

بمون که دلم برا اومدنت یه ذره شده بود

یعنی میشه ....

میشه یه روز ...

... یه شب

این حرفا رو با گوش خودم از دهنت بشنوم؟

 

 

 

اگر مایلید عکس خانه یار مرا در ادامه مطلب به تماشا بنشینید!

 

 

 

 

 

... ادامه دارد!

ادامه نوشته

نامه به عشقی که ولم کرد و رفت ... / سروش صحت

 

 

 

 

 


نامه اول

سلام

کاش دوباره ندیده بودمت

از آن شبی که دیدمت یازده شب گذشته و یازده شبانه روز است دارم به خودم می پیچم

کاش آن شب نیامده بودم شهر کتاب

اصلا قرار هم نبود بیایم

داشتیم با ماشین دوستم از جلوی شهر کتاب رد می شدیم

که دیدم یک جای پارک هست

به دوستم گفتم: یه دقیقه وایسا یه نگاهی به کتاب ها بیندازیم

چرا آن روز آنجا یک جای پارک بود؟

چرا خواستم کتاب ها را نگاه کنم؟

چرا آن روز تو هم تصمیم گرفته بودی کتاب بخری؟

و چرا دوستم ایستاد؟

وقتی دیدمت در یک لحظه چه همه اتفاق افتاد

هم گرمم شده بود

هم سردم شده بود

هم قلبم آنقدر تند میزد که داشت از توی سینه ام در می آمد

هم قلبم داشت می ایستاد

هم دست هایم می لرزید

هم نفسم بالا نمی آمد

هم عرق کرده بودم

هم یخ کرده بودم

هم کنجکاو بودم

هم خوشحال شده بودم

هم نمی دانستم باید چه کار کنم؟

هم می خواستم همه چیز طبیعی جلوه کند

هم نمی خواستم به تو نگاه کنم

هم غیر از تو نمی خواستم و نمی توانستم به هیچ چیز دیگر نگاه کنم

راستی آن آقایی که بغلت بود کی بود؟

دلم می خواست نگاهش کنم و ببینم چه شکلی است و چی پوشیده

و برخوردش با تو چطور است

و برخورد تو با او چطور است

ولی نگاهش نکردم

 غیر از تو به هیچ کس دیگر نمی توانستم نگاه کنم

تو چرا تغییر نکرده ای؟

چرا هنوز همان شکلی که بودی مانده ای؟

چرا پیر نمی شوی؟

چرا چاق یا لاغر نمی شوی؟

چرا غریبه نمی شوی؟

چرا من را ول کردی و رفتی؟

نه ایمیلت را دارم و نه شماره مبایلت را

پس این نامه را به همان آدرس قدیم پست می کنم

کاش یک خط جواب بدهی

نخواستی هم جواب نده

کاش بعد از این همه سال ندیده بودمت

 



نامه دوم

سلام

نامه ام را جواب ندادی

بیخودی نوشته بودم اگر میخواهی جواب نده

دلم می خواهد جواب بدهی حتی یک خط

آدرست تغییر کرده؟

آیا رفته ای؟

راستی آن شب توی شهر کتاب تو هم من را دیدی؟

به نظرم دیدی ...

چون نگاهم کردی

یک بار همان اول کار با تعجب

و یک بار هم یک نگاه کوچک موقع رفتن

از همان نگاه های کوچکت که تا ته وجودم نفوذ می کرد

نگاه های نافذی که یک لحظه را برای یک عمر جاودانی میکرد

مطمئنم تو هم من را دیدی چون رنگت پرید

یادت هست چقدر صورت رنگ پریده ات را دوست داشتم؟

اگر این نامه ها به دستت می رسد لطفا یک جواب کوتاه بده

چرا ولم کردی و رفتی؟

 

 



نامه سوم

سلام

چه خوب شد که به نامه ها جواب ندادی

بعد از دیدنت چند روزی مثل احمق ها گیج و ویج شده بودم ولی زود خوب شدم

من هنوز هم همانجوری زندگی میکنم

دائم با دوستانم هستم

بی خیال ...

علاف...

هنوز هم ساعت ها می توانم یک گوشه بنشینم و چرت و پرت بگویم ...

از همان چرت و پرت هایی که اوایل جذاب است و بعد خسته کننده می شود

هنوز هم تنبلم

هنوز هم ماشینم کثیف است و ظرف را توی خانه ام نمیشورم

هنوز هم زیاد می خندم و زیاد گریه میکنم

خوب پس اگر بودی باز هم ولم می کردی

چه چیزی در این دنیا جود دارد که تکراری نشود

حقت بود

خوب کاری کردی

بهترین کار را کردی

راستش من هم دیگر به تو فکر نمی کنم

دوستم مطمئن است که تو هرگز جواب نامه های من را نخواهی داد

بهتر

این آخرین نامه ای بود که برایت نوشتم

خداحافظ

 

 

 

جواب نامه

سلام

نامه هایت دیوانه ام کرد

خواهش میکنم دیگر برایم نامه ننویس

چون من هنوز دوستت دارم و اینکه ادای این را دربیاورم که فراموشت کرده ام آسان نیست

دوستت دارم

و اگر دوستم داری دیگر برایم نامه ننویس

 


 

 

نامه چهارم

جواب نامه ای را که برایم فرستاده بودی برای دوستم خواندم

گریه ام گرفته بود

گریه ام گرفته بود که مثل احمق ها خودم می نشینم و از طرف تو برای خودم نامه می نویسم

و آن را برای دیگران هم می خوانم

واقعا نمی خواهی حتی یک کلمه جواب بدهی؟



چند روز پیش با آدینه راجع به قحط رجال نویسندگان حرف می زدیم

و اینکه کسی نیست که نوشته هایش، ما را دیوانه تر کند

و ضربان قلب را تندتر

و ما را شیداتر

اما این لحظه که در حال ثبت این پست هستم ایمان دارم سروش یکی از آنهاست که

قلمش حداقل حال مرا دگرگون می کند!

پشت بام نوشت 10 / سیدمحمد علوی


دنیای کودکی من جنبان و جوشان بود.

زنجره و خر و گوسفند و نسیم وخاک در همکاری بودند تا صحنه های بی بدیلی را 

در ذهن من نقش کنند.

از نسیم هایی که نهیب بارآوری را در خود داشتند تا جنبش درختان و روزهای 

قیسی و زردآلو وکالک و علف وشبدر  پرازعطرطبیعت بود.

روزهایی که زندگي ابتدايي را کمی حس می کردم.

در صحرا پیاده روی می کردم.

به صدای چلو گوش می دادم.

بر لب جوی آب می نشستم. از روی جو می پریدم.

بر الاغ سوار می شدم.

نزد چوپان ها و دهقان ها می رفتم.

با میش وسگ و بز بازی می کردم.

دنبال بره های ناز وچاق می کردم.

از درخت بالا می رفتم و توت می خوردم  و در علفزارسی بی بی درست 

می کردم و می نواختم.

عطر انبوه درخت های اناردر هوا می پیچید و صدای جیرجیرک گوش ها را

نوازش می داد.

مرغ ها وخروس ها که از خوشحالی پرو بال می زدند ونسیم پرهایشان 

را تکان می داد.

گندم زارها رقصان بودند و دروگران داس می زدند 

و من برخرمن کوب سوار می شدم.


قارچ (تخم صحرایی) بود و

قاصدک (خبرنگار) و

بادبادک ( کاغذ هوایی)


مادربزرگ شیر می دوشید و ماست می بست 

صبح سرشیر می خوردم وشب شیر برنج.

و شبانگاه زیر آسمان پرستاره می خوابیدم تا چشمک ستاره ها را ببینم.

از جفت گیری مرغ وخروس تا بیرون آمدن جوجه ها

تا نگاه  راز آلود گاو

ازآتش اجاق تا انداختن سیب زمینی وپیاز و بوی دیزی  

تا بلال روی آتش

ازماست و شیر تازه ونان خانگی  

تا قاشق چوبی وظرف مسی و آب خنک کوزه

همه حس های مرا نوازیده اند.


گفته ام که ما هر چه خاطره بیشتر داشته باشیم گویی عمر هزار ساله داریم

والبته اصل شکفته ماندن وجود است که باید مثل آب رونده بود.

یکی از خوشبختی ها این است که خود را در حال روندگی ببینیم.

 

http://nooshabad2007.blogfa.com/

پشت بام نوشت 9 /  ورونه


بچه درس خونه خسته


من شبهای تابستان توی پشه بند یا رمان میخوندم تا خوابم میبرد و بعدش 

تا صبح خواب شخصیتهای رمان را میدیدم 


یا اگه ندرتا کتابی همراهم نبود ستاره ها را میشمردم و....

میشه تا صبح برای خاطرات نوجوانی و شبهای کویر حرف زد ولی.......


جناب آقای مقری خیلی بیشتر از این ها از شما انتظار داشتم

کاش کم حرفی رو میذاشتین کنار و بیشتر برای ما می نوشتید!


http://verveneh.blogfa.com/

این خلوت های شبانه!

خدای عزیز من!

به ستار العیوبی تو

به بخشش تو

و به مهربانی بی نظیر تو

ایمان دارم

ولی 

این شبها 

وقتی از شرم گناهانم

نمیتونم سرم رو بالا بگیرم

همین یه فراز از «دعای کمیل» دیوونه م میکنه

اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء

با خودم میگم:

خدا میدونه چقدر حق دیگران به گردنمه و ازشون حلالیت نطلبیدم که باعث میشه دعاهام امشب ....

دستم یاری نمیکنه ادامه ی جمله رو بنویسم

خدایا!

خدای عزیز من!

خودت به دل آدما بنداز همشون همدیگرو ببخشن

و برای هم دعاکنیم

تا دعاهای هممون مستجاب بشه

و از این گرفتاری هایی که برای خودمون درست کردیم نجات پیدا کنیم


کاش در خلوتم امشب تو فقط بودی و من

آگه از این دل پر تب تو فقط بودی و من


کاش هنگام دعا لب زمیان بر می خاست

 بی میانجیگری لب، تو فقط بودی و من

 

روزها کاش نبودند و همه دم شب بود

 شب بی اختر و کوکب، تو فقط بودی ومن

 

فاش گویم غم دل کاش خدایا دائم 

 من بدم از تو لبالب، تو فقط بودی ومن

 

واژه در مطلب دل واسطه ی خوبی نیست

 کاش بی واژه و مطلب، تو فقط بودی ومن

 

واژه نامحرم و دل هرزه و لب بیگانه است 

 کاش بی واسطه هر شب، تو فقط بودی ومن

 

کاش حتی دو ملک را، زبـَرَم می بردی 

 در حرمخانه ام امشب، تو فقط بودی ومن

 

من هم از سینه، دل هرزه برون می کردم 

 این دل صد دله یارب، تو فقط بودی ومن

التماس دعای عاجل!

پیشکش 82 / یک جرعه تا مستی...!

5

شبهای عفو تو که نزدیک می شود

یاکریم!

با خودم می گویم:

اصلا نیایم پابوس

امسال دیگر العفو نگویم

خجالت می کشم

اصلا بیدار نمانم


آخر

با کدام رو؟

این همه کار ... توی دنیا

یک کار کرده ام که به کار بیاید؟

این همه واژه ...

یک حرف زده ام که تو را خوش بیاید؟


ناگاه ... یکی در دلم نهیب می زند

خودت گفته ای که ناامیدی کفر است

پس م ی آ ی م


حتی اگر که مرگ خیال جدی داشته باشد برای در آغوش کشیدنم

پس امشب باید که آبروی خود را پیش تو بریزم

پس م ی آ ی م

دست افشان... پاکوبان.... هروله کنان

کاش این دل سنگ و سیاه

اجازه دهد که اشک پرده ها را پاره کند و این چشمان نامحرم ببارد

مداح می خواند:

اگر که دستانتان باز

بالاتر از صورتهایتان

الهی العفو....!

کار بخشش تمام است!!

نمی دانم!

امشب هیچ نمی دانم

و هیچ نمی خواهم

فقط تو 

فقط تو را ....!

shabe 21 ramezan YazdFun com 25 عکسهای عزاداری مردم در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان 1390

آیا گریه هایم چنان خواهد بود که جز تو

دیگران هم دریابند چقدر این بارسنگین است

اما چه هراس؟

بگذار آبرویم را جلو تو و همه ... بریزم

بگذار انگشت نمای خلق شوم

بگذار سالخورده ای که کنارم نشسته است

و خدا را سالهاست در زلال سینه اش به تماشا نشسته است

و در پستوی خانه اش با خدا حرف ها زده است

از گریه هایم انگشت به دهان بماند

و در دل پاکش بگوید:

می شود کسی انقدر شرمنده باشد که امشب نفسش بند آید از التماس؟

و با زبان بی زبانی بپرسد:

مگر چه کرده ای با خودت جوان؟

خدایا

دست مریزاد

که پرده ها را کنار نمی زنی

یاستارالعیوب!

 

امشب کار از این کارها گذشته است

یاکریم!

امشب

من آن گناهکارم که نگذاشت باران ببارد

موسایی می خواهم 

که بخواهد از مجلس دعا بیرونش کند

و خدا بگوید

آبروی بنده ام را نخواهم ریخت

بخشیدمش......آخ بخشیمش.... آخ...!

و محمدی می خواهم

که به خدا بگوید:

خدا             خدا              خدا              پرونده اش را نشان کسی ندهی

و خدا قول دهد:

پرونده اش را

حتی

نشان ِ تو 

نخواهم داد!


آخ خدای خوب خودم

امشب فقط یک نیم نگاه

یک گوشه ی لب

فقط یک جرعه شراب ناب

یک نوازش دست 

کافی است برای مستی تمام عیار من!

آخ خدا خدا خدا خدا خدا

امشب مرا دریاب

مرا بغل کن

مرا ببوس

مرا نوازش کن

زبانم شرم می کند که بگویم

 ولی

مرا .....                مرا....               مرا ببخش

 

امان از ما!

امشب کاش میشد

یک بار برای همیشه

تمام سیاه دلیهایمان را دور بریزیم

امشب بیا

جان زهرا (س)

فقط حرف نزنیم

بیا

دوستش شویم

بنده اش شویم

چاکرش شویم

عبدش شویم

محرم شویم

و

روی ماه خداوند را ببوسیم

 

شما را به خدا

"همدیگر" را دعا کنید

تا دعاهایمان مستجاب شود!

شما را به خدا

دعا برای ظهور

دعا برای ظهور


یاعلی مددی!

 تصاویر/ آخرین شب قدر در مسجد جمکران

التماس دعای عاجل!

 ... ادامه دارد!