این خلوت های شبانه!
خدای عزیز من!
به ستار العیوبی تو
به بخشش تو
و به مهربانی بی نظیر تو
ایمان دارم
ولی
این شبها
وقتی از شرم گناهانم
نمیتونم سرم رو بالا بگیرم
همین یه فراز از «دعای کمیل» دیوونه م میکنه
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء
با خودم میگم:
خدا میدونه چقدر حق دیگران به گردنمه و ازشون حلالیت نطلبیدم که باعث میشه دعاهام امشب ....
دستم یاری نمیکنه ادامه ی جمله رو بنویسم
خدایا!
خدای عزیز من!
خودت به دل آدما بنداز همشون همدیگرو ببخشن
و برای هم دعاکنیم
تا دعاهای هممون مستجاب بشه
و از این گرفتاری هایی که برای خودمون درست کردیم نجات پیدا کنیم
کاش در خلوتم امشب تو فقط بودی و من
آگه از این دل پر تب تو فقط بودی و من
کاش هنگام دعا لب زمیان بر می خاست
بی میانجیگری لب، تو فقط بودی و من
روزها کاش نبودند و همه دم شب بود
شب بی اختر و کوکب، تو فقط بودی ومن
فاش گویم غم دل کاش خدایا دائم
من بدم از تو لبالب، تو فقط بودی ومن
واژه در مطلب دل واسطه ی خوبی نیست
کاش بی واژه و مطلب، تو فقط بودی ومن
واژه نامحرم و دل هرزه و لب بیگانه است
کاش بی واسطه هر شب، تو فقط بودی ومن
کاش حتی دو ملک را، زبـَرَم می بردی
در حرمخانه ام امشب، تو فقط بودی ومن
من هم از سینه، دل هرزه برون می کردم
این دل صد دله یارب، تو فقط بودی ومن
التماس دعای عاجل!
سلام و سیب و سعادت!