مهمانی کتاب ها / محمود دولت آبادی

کتاب کلیدر / محمود دولت آبادی
انتخاب متن: سمیه خانم نازنینم
فرو افتادن مباد، مباد!
شکستن شاید، اما درغلتیدن نه.
نبودن شاید اما نیمکاره بودن نه.
شلیدن به عبث هرگز.
مرگ حتی به از خواری.
مردان را ذلت قرین مباد.
کدام چشم اندازی دلشکن تر از تا شدن مرد؟
گل محمد، گل محمد هنوز ایستاده است.
خون هنوز در رگهایش می جوشد.
ناتوانی نه.
دور شو زبونی، کور شو!
زمین هنوز زیر پای گل محمد است.

و قسمتی دیگر از کلیدر
کار فرشبافی، عمو کلمیشی، مثل کند و زنجیر است.
دمی پای آدم را ول نمی کند.
مثل این می ماند که آدم میان تار و پود دستگاه بسته شده.
گاهی وقت ها خیال می کنم خودم هم دارم لا به لای تار و پود بافته می شوم!
شاید باورت نشود اما پاری شبها که از پای دار بر می خیزم و دارم از در بیرون می روم،
به نظرم می آید که خودم را روی نقشها جا گذاشته ام.
چه جوری بگویم،
به نظرم می آید که یک پرده از گوشتم آنجا، میان کارگاه، روی قالی چسبیده است
و من دارم بیرون می روم.
فردا، باز به همین قرار.
هر روز،
هر روز...
دمی پای آدم را ول نمی کند.
مثل این می ماند که آدم میان تار و پود دستگاه بسته شده.
گاهی وقت ها خیال می کنم خودم هم دارم لا به لای تار و پود بافته می شوم!
شاید باورت نشود اما پاری شبها که از پای دار بر می خیزم و دارم از در بیرون می روم،
به نظرم می آید که خودم را روی نقشها جا گذاشته ام.
چه جوری بگویم،
به نظرم می آید که یک پرده از گوشتم آنجا، میان کارگاه، روی قالی چسبیده است
و من دارم بیرون می روم.
فردا، باز به همین قرار.
هر روز،
هر روز...
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۷:۳ ب.ظ توسط پرنیان
|
سلام و سیب و سعادت!