مهمانی کتاب ها / رضا امیرخانی

کتاب «من ِ او» / رضا امیرخانی
هیچ سری به خودش، به تن خودش نگاه نمی کنه.
همیشه به رفیقش، به تن رفیقش ، نگاه می کنه .
این اول لوطی گریه
حیوان ضاحک ... این که می گویند حیوان ِ ناطق ، عوضی ست.
خیالت مورچه ها با هم حرف نمی زنند؟
ندیده ای وقتی توی صف به هم می رسند، دو ساعت می ایستند و حال و احوال می کنند؟
پایانه های عصبی و گیرنده های شیمیایی!
حرف ِ مفت است.
می ایستند و حال و احوال می کنند.
آن ها هم نطق دارند...
آدم و حیوان فقط در خندیدن توفیر می کنند.
آدم ها ــ اگر آدم باشند ــ می فهمند که به همه چیز بایست خندید.
انما الحیوة الدنیا لعب و لهو ...
به همه چیز باید خندید
یا من اسمه دوا و ذکره شفا!
کذب است که می گویند دوا از ما و شفا از او ...
دوا از علی ، شفا هم از علی .
اسمش دوا ، ذکرش شفا ...
یا علی مددی
حکما کور بهتر می بیند.
چرا؟
چون چشمش به کار دیگران نیست، چشمش به کار خودش است ، چشمش به معرفت خودش است ...
یا علی مددی !
باب جون گل از گلش شکفت.
انگار چیزی کشف کرده بود.
دست مریم را در دست گرفت:
ــ هان، بارک الله! اشتباهت همین جاست.
رو گرفتن برای فرار از نا محرم نیست، والا من هم می دانم، نامحرم که لولو نیست
جخ پاری وقت ها مثل همین کریم، اصلا خودیه ...
نه ! رو گرفتن برای این است که خدا گفته.
خدا هم مثل رفیق آدمه.
یک رفیق به آدم چیزی بگوید، لوطی گری می گوید بایستی انجام داد.
ــ این درست که خدا گفته، اما حکمتش همان است که گفتم ، برای فرار از ...
حکمتش را ول کن.
این جایش به من تو دخلی ندارد.
وقتی رفیق آدم چیزی از آدم خواست، لطفش به این است که بی حکمت و بی پرس و جو بدهی.
اگر حکمتش را بدانی که به خاطر حکمت داده ای نه به خاطر لوطی گری.
و زیباترین قسمت کتاب از نظر من:
مَن عَشَّقَ فَعَفَّ ثُمَّ ماتَ ماتَ شَهیدا
سلام و سیب و سعادت!