در فهرست دوستان نام وبلاگ کافی کتاب را مشاهده می کنید

به دلم می نشیند طرز کارش

قسمت زیبایی از کتاب مورد نظر را ثبت می کند و به جای عکس جلد، عکس نویسنده را

فکرمیکنم خواننده رغبت بیشتری پیدا می کند برای خواندن متن و پیداکردن کتاب ...

 

این روزها هر فرصتی به دستم بیاید حتی برای 5 دقیقه بین سرخ شدن سیب زمینی های 

کنار خورشت قیمه یا 10 دقیقه مانده تا خاموش شدن لامپ ها برای خواب یا در اتاق انتظار

 دندانپزشکی یا زیر شاخه های مو در تاکستان دوست داشتنی مان، غرق خواندن 

کتاب فوق العاده زیبای «سووشون» اثر ماندگار سیمین دانشور عزیز می شوم.

 

سطرهایی از کتاب را که بیشتر دوستش دارم اینجا می نویسم

شما هم اگر مایلید قسمت های مورد علاقه تان را از کتاب هایی که خوانده اید 

در اینجا بیاورید تا یک مهمانی ترتیب داده شود از سطور به یادماندنی کتاب هایی که خوانده ایم.


 

 

سووشون / انتشارات خوارزمی / ص 93 - 94

______________

... خدا نیامرزدت مــَــرد!

لایق خانم متشخصی مثل من نبود

وقتی دعوایمان میشد می گفت: تو چشمت چپ است.

تو را به من انداخته اند

می گفت: دوستت ندارم اما نمی خواهم به پسرم توهین بشود که بگویند مادرش مطلقه است

و من بدبخت، احمق، جانم برایش درمیرفت

...

تنباکو را در عرق خیس می کردم و قلیانش را چاق می کردم

به کمرش بزند

اول از روی تخت نمازش را می خواند و بعد می نشست به عرق خوری

می گفت: لا تقربی الصلوه و انتم سکارا

از پشت شیشه ی ارسی نگاهشان می کردم تا سپیده بزند

صبحش دستم را ماچ می کرد

پایم را ماچ می کرد

و می گفت: چه کنم؟ من اینطوریم

از دیدن چادرنماز زن، هر زنی که باشد، حالی به حالی می شوم

و من زار زار به پهنای صورتم اشک می ریختم

و می گفتم: مهرم حلال، جانم آزاد

ولم کن برو

خانه و زندگی که مال من است. لولوی سر خرمن نمی خواهم

تهدیدش می کردم که به جان یکی یکدانه پسرم، من هم می روم خانه ی حاج آقا، 

خانه ی خواهرم بست می نشینم ....


... ادامه دارد!




*******************



کباب غاز / جمالزاده

انتخاب جناب آقای رجب پور: http://mrb1992.blogfa.com/

فردای آن روز به خاطرم آمد كه دیروز یك ‌دست از بهترین لباس‌های نودوز خود را با كلیه ‌ی

متفرعات به انضمام مایحتوی یعنی آقای استادی مصطفی ‌خان به دست چلاق ‌شده‌ی خودم

از خانه بیرون انداخته ‌ام.

ولی چون تیری كه از شست رفته باز نمی گردد

 یك ‌بار دیگر به كلام بلندپایه‌ ی "از ماست كه بر ماست" ایمان آوردم

و پشت دستم را داغ كردم كه تا من باشم دیگر پیرامون ترفیع ‌رتبه نگردم.