222 / برای پسرم که در آستانه ی بلوغ است...
مرتضای عزیزم
تو خوب می دانی که دیدن یک فیلم آن هم در سینما برای من و تو هیچگاه یک تفریح محض
به حساب نمی آید.
قرار به دیدن فیلم «هیس! دخترها فریاد نمی زنند» شد و از دیگران شنیدم که
مرتضی را با خودت نبری بهتر است
و خودت هم گوشه و کنار چیزهایی شنیده بودی و مجاب شدی که نیایی ...
اما می دانی که نگرش من به نوجوانان و رویارویی آنان با جهان اطراف
و ماجراهای زندگی و مخصوصا آینده، از روی حرف های بی پایه و اساس نیست.
من که همیشه از برق چشمانت و تپش های قلبت و احساس های تازه رسته ی قلبت باخبرم
بی انصافی نیست اگر درمان این التهاب ها را به تو آموزش نداده باشم؟
در حین دین فیلم به جای خالیت کنارم فکر می کردم و اینکه اگر می آمدی و فیلم را
می دیدی از نظر من هیچ اشکالی نداشت.
خوب بود اگر می آمدی و با کرامت زن بیشتر آشنا می شدی!
اگر می آمدی که یاد بگیری با دختری که شاید بعدها به عنوان نزدیک ترین انسان به تو
از لحاظ جسمی و جنسی و روحی همراه خواهد بود چگونه رفتار کنی!
می خواستم بیایی و بدانی که جنس من، جنس بعضا ضعیف من، جنس بعضا ظریف من،
جنس بعضا نحیف من، جنس بعضا زیبای من در جامعه ی اسلامی خودمان
و دیگر جوامع غیردینی دارد چه بر سرش می آید...
می دانم که مرا می شناسی و این نوشته را یک متن فمینیستی به شمار نمی آوری
می دانی که من در نقد یک اتفاق یا انسان اصلا به جنس یا نسبت یا مقام توجه نمی کنم
زن برای من یک جنس نیست که از حیث تاریخی و اجتماعی و روانشناسی از او دفاع کنم
یک واقعیت موجود در آفرینش است که در وهله ی اول برای خودش دارای هستی است
و مقام دارد و باید با او نه به عنوان یک جنس ظریف بلکه به عنوان یک انسان
- بماهو انسان - برخورد کرد.
نه او را خرید
نه او را فروخت
نه او را سایزبندی کرد
نه فقط از او لذت برد و بعد او را دور انداخت
نه او را در عرش نشاند و سپس از عرش به فرش پرتاب کرد
پوران درخشنده با شنیدن داستانی واقعی تصمیم می گیرد که اگر شده تمام زندگیش را
بفروشد این فیلم را بسازد
مرتضای عزیز من!
ببخش که مجبورم در این نوشته کمی بی پرده با تو حرف بزنم
ولی چون تو را بهتر از خودت می شناسم برایت می نویسم
فیلم داستان زنانی است که به آنها بعنوان یک جنس لطیف نگاه می شود
جنسی که هرچه استایل بدنش زیباتر باشد خریدارش بیشتر است
جنسی که برای آرامش جنس مخالف آفریده شده است حالا هرطور با او رفتار شد
اصلا مهم نیست
جنسی که حتی هشت ساله بودنش برای باغبان خانه یا نگهبان آپارتمان فرقی نمی کند
اما همین جنس مورد آزار واقع شده از ترس آبرویش هر بلایی هم سرش آمده هیچ نگفته
لال شده
آبرو ... آبرو ... آبرو ...
در طول فیلم از این کلمه بیزار می شوی ... آبرو ...
35 فقره ت ج ا و ز یک مرد به زنان مختلف و دریغ از یک فقره شکایت... از ترس آبرو ...
مرتضی جان!
برومند می شوی ... رعنا می شوی ... وقت عاشق شدنت می رسد ...
فقط خواستم به حرمت نان و نمکی که خدا آفریده است قسمت دهم همیشه به این بیندیشی
که زنان فقط برای لذت خلق نشده اند.
به زن به چشم موجود حساسی بنگر که آرزو دارد حرمتش حفظ شود و به او به چشم
کالا نگاه نشود
مجبورم بی پرده بگویم همان طور که پوران بی پرده حرفش را زده بود
زن دوست دارد دیده شود ولی خودش و موجودیتش و هنرش و تفاوت های فردیش
نه اینکه بعد از استعمال بدنش مثل دستمال کاغذی دور انداخته شود
بگذار بی پرده بگویم زن دوست دارد شناخته شود آری
ولی تمام قابلیت هایی که خدا در وجودش نهاده است
نه فقط باریکی کمرش، فرم گونه ها و لب و دهان و دیگر اعضا و جوارحش
سفیدی بدنش، رنگ موهایش، زیبایی رقصش و مغناطیس صدایش ...

بسیار گریستم هرچند دوستانم برای اینکه کمی فضا را تلطیف کنند
آنقدر به چشم های فرمز و ورم کرده ام خندیدند
و تلاش خودشان را کردند تا زخمی را که از دیدن فیلم بر دل همه مان نشسته است
کمی التیام بخشند ولی عمق این درد ریشه در تاریخ هزاران ساله ی تفکر زنان و مردان
قبل از دوران ما دارد و مداوای آن کار چند لحظه نیست.
گریستم به حال تمام دخترانی که والدینیشان به خاطر به دست آوردن پول عزیزانشان را
تنها به حال خود رها کردند
گریستم به حال دخترانی که والدینی نداشتند که علم مراقبت از آنان را بداند
گریستم به حال دخترانی که والدینی نداشتند که دلسوزشان باشند
گریستم به حال دخترانی که والدینشان فهمیدند چه بلایی سر دلبندشان آمده است
ولی از ترس آبرو لال شدند
گریستم به حال دخترانی که به دار آویخته شدند تا از حق من و تو و امثال ما دفاع کنند...
اما آرزوکردم از این پس دختری نباشد که عزت خود را نداند و اگر بلایی سرش آمد
و نگاه خریدارانه ی هرزی به او شد فریاد زدن را یاد نگیرد و در سکوت خود بمیرد.
دست پوران درخشنده را می بوسم و به تک تک عوامل فیلم درود می فرستم
و در پیشگاهشان سر تعظیم فرود می آورم.
... ادامه دارد!
بخوانید:
روایتی متفاوت از «هیس دخترها فریاد نمی زنند»
سایت رسمی فیلم:
سلام و سیب و سعادت!