ضمن تبریک عید مبعث خدمت تمامی شما عزیزان 

آنچه در این پست می اید تحلیل استادانه ی استاد سعیدزاده (صهبای بیدگلی) است 

بر غزل ناب جناب آقای مصطفی مهیمنی (طبای بیدگپلی)


سلام


من به آقای مهیمنی بابت این غزل زیبا تبریک میگویم

و با کسب اجازه که قبلا از محضر ایشان داشته ام در حد بی توان خویش به شرحی اندک بسنده میکنم



این غزل از آن جهت بیشتر و بهتر بر دل مینشیند که شاعر در سرایش آن محدود در دایره لغات تحمیلی شما 

بوده است.

شکر در آغاز می گوییم واما بعد عشق

در نقاب خنده ای این فصل را با من بخوان


بیت اول 

بسیار زیبا و مرتبط آغاز شده است و دیگران را به خواندن دعوت کرده است. 

تناسب معانی شکر و عشق آنهم با نقاب خنده که در تضاد با نقاب دو رویی است قابل تحسین است.


بی هوا با بوسه بر فصل الخطاب سادگی

گفته ام فصلی برای زندگی مردمان

در بیت دوم

تصویر زیبایی از بوسه ارائه شده است.

بوسه بی هوا برای ادامه زندگی آنهم بر فصل الخطاب سادگی



در شب ققنوس وارم بر زمین خیس دل

ابر چشمم ریخت باران های آرام خزان


در بیت سوم

شاعر خیلی زیبا ققنوس را در تناسب واژه ها قرار داده است

علامه دهخدا در توصیف ققنوس میگوید

گویند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد 

و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند 

چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد 

و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمی‌باشد و موسیقی را از آواز او دریافته‌اند. 


و این ترنم باران بر زمین خیس دل بی تناسب با سرود ققنوس نیست.


در تحرک خواستم چون بچه گنجشکی سبک

بگذرم در شوق پرواز از زمین وز آسمان


در بیت چهارم

چقدر زیبا جناب مهیمنی تحرک و بچه گنجشگ و شوق پرواز را در مثلث معانی قرار داده اند.


روز با گیس طلایی ریشه در آشوب کرد

شد دل شیدای شب، آرام چون سوته دلان


در بیت پنجم


در یک تشبیه مخفی پرتو نور خورشید به گیس طلایی روز و تضاد زیبای آشوب 

و آرام شدن دل شیدای شب هنرمندانه است.


روزگار ما چه آسان با رخ شطرنجی اش

مثل گنگ خواب دیده بود بی گوش و زبان

 

در بیت ششم


صفحه شطرنج سیاه و سفید است که نسبت داده شده به روزگار ما

و در مصرع دوم به گنگ خواب دیده.

دقت کنید به ارتباط متقن سیاه و سفید، شطرنج، بی گوش و زبان، در روزگار ما.


جدا بی انصافی است اگر تحسین نکنم

خفته در بین شقایق های آبیّ دلم

یک زن عادی چنان مرجان سرخی بس گران

در بیت هفتم


در حقیقت جناب مهیمنی با حسن تخیل خویش حرف دلش را زده است.

همخوابی شقایق آبی با مرجان سرخ محصولی سرخابی دارد که الحق گران هم هست.


 

آخر قصه رسیده ای عزیز نوسفر

در نقاب خنده ای این فصل را با من بخوان


و در بیت هشتم

خیلی زیبا به پایان رسیدن غزل را اعلام میکند و بر میگردد به خانه اول ... 

یعنی این سیکل دائما ادامه دارد.


آفرین بر جناب مهیمنی بابت این سروده اش و درود بر شما که بستر سازی کردید

برگ سبز که نه ... 
برگ زردی بود از حقیر به اندیشه های سبزتان !


موفق و موید و مانا باشید همیشه!


پرنیان نوشت: 

سلام و احترام و ادب!

بسیار مایل بودم هدیه جناب آقای مهیمنی به دست مبارک اساتیدی چون شما و جناب عنایتی به ایشان تقدیم می شد که جای هردوی شما بزرگواران در جلسه خالی بود!

ممنونم بابت امضای عالیتان!

ذکر خیرتان در محفل عشاق فراموش مباد!