201 / سکانس اشک ...!

عزت سینمای ایران
سالهاست چون دختری که از دیدن پدری سیر نمی شود
به قد و قامتت چشم دوخته ام
و از خنده هایی که بر لبم می نشانی
و اشک هایی که از چشمم فرومی چکانی
بارور می شوم
همگان بدانند
عزت سینمای ما
عزت همه ماست
دور باد
کور باد
چشمی که از چشم عزت ما اشکی سراریز کند
پیر باعزت ما
وقتی که مش حسن شد در «گاو»
و گفت:
«من مش حسن نیستم من گاو مش حسنم»
گمان مبر که تنها خودش را می گفت
همه ی ما بودیم که که گاو بودیم
خواستیم مردانگی تان را بسنجیم
وقتی که در «دایره ی مینا» نقش سامری خون فروش را داشت
مطمئن بود
عزت اگر آدم خون فروش باشد شرف دارد که آدم فروش ...

وقتی که ناصرالدین شاه شد در «کمال الملک» با دیالوگ های طلاکوب علی حاتمی
آنجا که گفت:
کار جهان به اعتدال راست می شود. همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.
راست از آب درآمد این حرف
کم کم دارد همه چیزمان به همه چیزمان می آید
یکی بیاید از عزت ما بپرسد
آیا معنای اعتدال را این روزها می توان فهمید؟
آیا بسیار واژه ها را، از لغت نامه های ذهن ما پاک نکرده اند؟
آیا بسیار رخدادها، این روز و روزگار برایمان افسانه نیست؟
عزت و اعتبار ما!
قربان سرت ...
آنجا که در خانه خلوت گفتی:
مردان بی عار
زنان بی كار
تلفن های خر تو خر
موضوع خوبیه
اما فكر نمی كنم چاپ كنن...
انگار در کشف و شهودت به این راز رسیده بودی
که نقش پدر راحله ی روز واقعه مال تو شد
آنجا که بر پسر نهیب زدی:
مسلمانی ما سه نسل است و از او هیچ
آری
اما
من از اسلام او بوی تازگی می شنوم
و از مسلمانی تو تنها بوی غرور جاهلی می آید.
ما شصت ساله مسلمانیم.
این چه تفاخری است كه به ایمان خویش می كنی؟
كه تو اگر مسلمانی از پدر داری، او این گنج به رنج خویش یافته است
از مسلمانی آنان که تو را برای تبلیغات شوم خود بردند بوی خون
بوی توطئه
بوی نفاق
بوی هزار رنگی به مشام نمی رسید؟
فدای موی سپیدت عزت جان!
آدم کجا بود این روزها...؟
جواب این سؤال را حتما می دانی
وقتی در «ناصرالدین شاه آکتور سینما» گفتی:
اگر نیت یک ساله دارید برنج بکارید
اگه نیت ده ساله دارید درخت غرس کنید
اگه نیت صد ساله دارید آدم تربیت کنید

سرت سلامت عزیز!
نمی دانم آیا این را از صمیم قلب گفتی یا نه
در خانه ای روی آب
که
توی این مملکت، بخل، حسادت و تنگ نظری شغل دوم همه مردمه
اما کسانی که زنگ زدند و دنبالت آمدند
گمان کردند
وقتی بازیگر «آقای هالو» باشی
بی گمان می شود هالو حسابت کرد
اما نمی دانستند که یک پا ستارخانی برای خودت
کاش جرأت داشتم بنویسم
اگر خدایی بخواهد
در قیامت عشق
همه ی ما
شیر خفته ایم
جهان پهلوانانی که هرچه خانه ی عنکبوت بی هویت را خراب خواهد کرد
کاش جرأت داشتم
حتی لاف ایستادگی بزنم
عزت سینمای ما
با اجاره نشین ها بهتر از ما رفتار شد
شاید شناسنامه ما برگردد به نسل کرگدن ها
پوست کلفت
بی رگ
بی هویت
بی حرف
بی شکایت
گریه کن مرد
که تنها تو بازی نخوردی
با همه ی ما بازی شد
بدجور هم
گریه کن جوانمرد!

... ادامه دارد!
سلام و سیب و سعادت!