بشمارید برادران

بشمارید

آن صد تومانی را ببینید

آن را پیرمردی در ضریح انداخته که شب ها

از غصه ی بی پولی فرزندش خواب ندارد ...

آن پانصد تومانی را جوان بیکاری انداخته که پدر نامزدش گفته

اگر تا پایان ماه نتواند کار درست و حسابی گیر بیاورد؛

دختر را به عقد دیگری در خواهد آورد ...

بشمارید برادران

آن دوهزار تومانی را می بینید؟

پدرآن طفل معصوم سرطانی انداخته

بلکه خدواند رحمی کند و داروی سرطان

با ارز آزاد هم که شده وارد کشور شود ...

بشمارید آقایان

که نذر و نیاز و احتیاج فراوان است ...

بشمارید برادران بشمارید ...

تا درد و محنت و ...هست

حالا حالاها شما باید بشمارید ...

ما که می دانیم شما فقط و فقط برای رضای پروردگار

این رنج را متحمل می شوید تا شاید رحمی بفرماید!

برگرفته از وبلاگ ناگفته هایی برای نسل من و تو