اگر دنیا دیوانه بود!!
می دانید اگر دنیا دیوانه بود، چی می خوردم؟
یک تکه سوپ و یک لیتر گوشت، سر می کشیدم.
یا شربت ساندویچ می خوردم،
و روی آن بستنی سرخ کرده و کلوچه ی دوچرخه!
و بعد سالاد دفترچه و کباب لباس!
و بعد املت کباب و نان برشته ی مقوایی!
و یا شیر غلیظ مداد و گل مروارید!
از این جور چیزا می خوردم اگر دنیا دیوانه بود.
می دانید اگر دنیا دیوانه بود، چی می پوشیدم؟
لباس شکلاتی بر تن می کردم و کروات خامه دار می زدم!
گوشواره ی شیرینی به گوشم می آویختم و کفشی از آبدوغ می پوشیدم!
اخبار نعنایی می خواندم!
پسرها را مریم صدا می زدم و دختر ها را موسی!
با گوش هایم حرف می زدم!
و در هوای بارانی چتر کاغذی باز می کردم!
از این گونه کارها می کردم اگر دنیا دیوانه بود.
دیگر چه می کردم؟
روی اقیانوسها راه می رفتم و در کفشهایم شنا می کردم!
بر زمین پرواز می کردم و در هوا جست می زدم!
توی وان حمام می دویدم و روی پله ها حمام می کردم!
وقتی به کسی می رسیدم می گفتم: " خداحافظ ، دوست من!"
و هنگام خداحافظی می گفتم: "سلام، دوست عزیز!"
در چنین دنیایی، آدمها خل بودن و دیوانه؛
و من شاه دیوانگان بودم، اگر دنیا دیوانه بود!
« از کتاب آقای بی کلاه و آقای با کلاه
اثر: شل سیلور استاین»
سلام و سیب و سعادت!