امضای تو پای عکسی که دوستش دارم ....




قبلا هم گفته ام


کمتر عکسی توجه مرا به خود جلب می کند


و عکس بالا عجیب مرا به خود فرومی برد


ممنونم از عکاس ماهرش


ممنونم از دختری که در عکس با قطاری به مقصدی معلوم در حرکت است


ممنونم از سوزنبانی که شاید حواسش به سوارشدن دخترک بوده است


ممنونم از شما که دلم می خواهد امضایتان پای این عکس باشد


ممنونم ازتو بابت همه روزهایی که تا به حال 


اجازه ی نفس کشیدن به من داده ای خدا....





فریاد عکس ها ...

یادته بچه که بودیم بعضی وقتا یه نقاشی می کشیدیم که خودمونم دوسش نداشتیم

دقیقا همین حس رو نسبت به پست قبلیم داشتم

چشمای خیست نمیذاره حواسمو جمع کنم

دلواپسم

برای دلت

برای اتفاقی که داغونت کرده

برای چشمات که خیسه مدام

برای دردی که جز خدا و دوسه تا از بنده هاش هیشکی ازش خبر نداره

و بدتر از همه اینکه تو داری خفه میشی از بغض بی کسی

برای اینکه روزی هزاربار می پرسم بهتری؟

و جواب پیامکم نمیاد

و میدونم که اگه حالت بهتر بود حتما جواب میدادی

اصلا دستم به نوشتن نمیره

بی خیال نوشتن

فقط بگو چه کاری از دستم برمیاد برات

برای این پست هیچی ننوشتم

فقط یه عکس که منتظر امضای مهمونای همیشگی و مهربون این خونه س

باشه

تا وقتی یه ذره حالت بهترشد

و منم دستم به نوشتن رفت ...

 





+ از این به بعد، کامنت برتر هر پست معرفی خواهد شد!

+ لطفا برای همه ی اونایی که این روزا چشای قشنگشون از آسمونم بارونی تره دعاکنین!

امضایی برای یک عکس

خیلی کم عکسیه که توجه منو به خودش جلب کنه

با اینکه برای تمام مطالبم خودم رو ملزم میدونم که از عکس استفاده کنم 

ولی خیلی کم پیش میاد که یه عکس منو سحر کنه

انتخاب عکس برای مطالب هم کار خیلی سختیه

بارها پیش اومده عکسی رو پیدامیکنم که به مطلبی میخوره ولی جرأت نمیکنم ازش بهره ببرم

از ترس برچسب هایی که بعدا بهم میخوره

بگذریم...


http://raze-sarbaste.persiangig.com/ppiblog/02a07b96ccd70438388220278aed8a10_large.jpg


تا اینکه عاشق این عکس شدم

هرجور دلتون میخواد این عکس رو امضاش کنید

تا به اسم شریف خودتون ثبتش کنم

برای بهترین امضاکننده، بهترین آرزوها خواهد شد!


**********

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم 
تو میروی به سلامت سلام ما برسانی

__________

كاش ما كودكاني باشيم پاك و معصوم كه براي تو نامه مي فرستيم.
براي تو كه بهتراز مايي..
اما نميدانم آيا اولين نامه كه به دستت ميرسد از من است يا از ديگري ولي اگر از ديگري است حرف دل من نيز هست؟

___________

به پاي خويشتن آيند عاشقان به كمندت / كه هر كه را تو بگيري ز خويشتن برهاني...

__________________

مهزیار: 
چرا می خواهی برایت نامه بنویسم؟

چرا می خواهی مثل انسان نخستین برابر تو برهنه شوم؟

نوشتن تنها چیزیست

که برهنه ام می کند

________________

گر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو توبه نامه را بنویس، امضا کردنش با من

___________________

یه نامه نوشته م واسه خدا
میندازم توصندوق پستتون
برای خدا نوشته م:
یه جا خوندم 8000000 جوون ایرانی به دلایل مختلف نتونسته ن ازدواج کنن 
وازسن ازدواجشون گذشته
من باخودم می گم این یعنی حداقل هشت میلیون آرزو
آرزوهایی که تودلای این جووناموند

خدایا!

اینارو

به کی بگیم؟

...

به خودت می گیم...

حالا که  قراره این صندوق یه چندروزی اینجا باشه بذار یه نامه دیگه واسه خدا بفرستم:

خداجون!

یه جا خوندم 200000 کودک ایرانی ازسوء تغذیه رنج می برند

خدایا!

مگه میشه ما ازرنج بچه هامون دردمند نباشیم؟

صبرکنین 

من بازم نامه دارم
می فرستم واسه خدا:

خداجون!

بایه عزیزی حرف ازاین دلتنگی هازدم

گفت:

راستی!

خیلی وقته دیگه کسی نیومده که به داد دلها برسه


گفتم اینوهم برات بنویسم وبفرستم

حرف قشنگی زد

یه جورایی گفت:

خودت یه کسی رومی فرستی که خبرازهمه اینها داره...

__________________

میروم در هوای دگری
می نویسم بر باد 
می نویسم بر ابر 
می گذارم لب تاقچه ی صبر
شاید بهار همین نزدیکی باشد
در سرخی کویر!

________________


چرا می خواهی برایت نامه بنویسم؟ وقتیکه حرف می زنم، بعضی از لباس هایم هست 
اما وقت نوشتن... 
رها و سبک میشوم
مانند گنجشک قصه ها که وزنی ندارد.
وقت نوشتن، از تاریخ و نیروی جاذبه می گریزم و
سیاره ای چرخان می شوم 
در هاله چشمانت

برایت می نویسم

این روزها چقدر دلتنگم ...

برایت می نویسم

گمم نکن...!! 

در گوشه ای از حافظه ات آرام مینشینم ...

فقط بگذار بمانم..!!

_______________

طرقه:

یک دم نمی‌رود که نه در خاطری ولیک

بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول

گنجشگ بین که صحبت شاهینش آرزوست 

بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول

ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست

گر رد کنی بضاعت مزجاة ور قبول

ای پیک نامه‌بر که خبر می‌بری به دوست

یا لیت اگر به جای تو من بودمی رسول

_____________

دختر آذر
گفتم:
پیامبرم!
نامه‌ها را به صندوق‌های پستی شما می‌رسانم
گفت: پس معجزه کن
معجزه کردم
روبه‌رویم نشسته بود!

_______________

محبوبه:
از خانه که می آیی
یک دستمال سفید
پاکتی سیگار
گزیده شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است!

_______________
زنی در دور دست
شعرهایی می نویسم که چاپ نمی شوند

اما روزی چاپ خواهند شد.

منتظر نامه هایی هستم که به دستم نرسیده اند

اما یقینا خواهند رسید

شاید روز مرگ من...

شاعر: ناظم حکمت

___________
بهار:
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود...
شاعر: ساره دستاران

__________________

یادگار قلم:

متن زیر متن آخرین نامه فروغ به برادرش فریدون فرخزاده :

نمی دانی چقدر غصه دار هستم و قلبم چقد...ر گرفته 

ممکن هست تا آمدن شماها من خفه شده باشم، فایده اش چیست?

فایده تمام این کارها چیست؟ 

تا حالا من خوشحال بودم که اقلا تو از آنجا راضی هستی و کار میکنی و کارت این همه موفقیت پیدا کرده 

حالا تو برمیگردی و تمام نصایح من در تو اثری نداشته، حیف. 

اینجا تو باید میان کسانی زندگی کنی که تمام زندگی مرا خرد و نابود کردند. 

اینها هیچ هستند، هیچ هستند. 

آنهایی که امروز صد دفعه عکس تو را توی مجلاتشان چاپ می کنند و بزور بخورد آن بقیه میدهند.
 
و فردا هیچ کاری ندارند غیر از آنکه هرجا مینشینند از تو بد بگویند و هرجا می نویسند از تو بد بنویسند. 

من نمی دانم قدرت تحمل تو تا چه اندازه است

من میان اینها زندگی کرده ام میان اینها مرده ام تا توانسته ام خودم باشم ولی تو...

منم مثل تو عاشق گرد و خاک کوچه مان و بچه گداهای خیابان امیریه و کبوترها 

و سگ ها و گل های آفتابگردان هستم.
 
ولی تو برای که می خواهی اینها را تعریف کنی؟ 

تو از سادگیت و از احساسات پاک و بچه گانه ات زندگی میکنی 

و این ها با مسخره کردن همین احساسات تو نان خواهند خورد. 

من به این عادت کرده ام و این دلقک ها را خوب میشناسم 

تو هم بیا تا آنها را بهتر بشناسی. 

منتظر آمدن تو و اینای عزیزم هستم. 

به هر جهت اولین کسی که در فامیل ما میمیرد من هستم و بعد از من نوبت تو است. 

من این را میدانم.

_______________

ریما:
همه شون با پاکت نامه دلاشونو هم فرستادن...!

____________________

مسعود تمسکی:
اگر من بجایشان بودم، می نوشتم: "معبودا به خاطر همه چیز ممنونتم"