تو میروی به سلامت سلام ما برسانی
__________
كاش ما كودكاني باشيم پاك و معصوم كه براي تو نامه مي فرستيم.
براي تو كه بهتراز مايي..
اما نميدانم آيا اولين نامه كه به دستت ميرسد از من است يا از ديگري ولي اگر از ديگري است حرف دل من نيز هست؟
___________
به پاي خويشتن آيند عاشقان به كمندت / كه هر كه را تو بگيري ز خويشتن برهاني...
__________________
مهزیار:
چرا می خواهی برایت نامه بنویسم؟
چرا می خواهی مثل انسان نخستین برابر تو برهنه شوم؟
نوشتن تنها چیزیست
که برهنه ام می کند
________________
گر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو توبه نامه را بنویس، امضا کردنش با من
___________________
یه نامه نوشته م واسه خدا
میندازم توصندوق پستتون
برای خدا نوشته م:
یه جا خوندم 8000000 جوون ایرانی به دلایل مختلف نتونسته ن ازدواج کنن
وازسن ازدواجشون گذشته
من باخودم می گم این یعنی حداقل هشت میلیون آرزو
آرزوهایی که تودلای این جووناموند
خدایا!
اینارو
به کی بگیم؟
...
به خودت می گیم...
حالا که قراره این صندوق یه چندروزی اینجا باشه بذار یه نامه دیگه واسه خدا بفرستم:
خداجون!
یه جا خوندم 200000 کودک ایرانی ازسوء تغذیه رنج می برند
خدایا!
مگه میشه ما ازرنج بچه هامون دردمند نباشیم؟
صبرکنین
من بازم نامه دارم
می فرستم واسه خدا:
خداجون!
بایه عزیزی حرف ازاین دلتنگی هازدم
گفت:
راستی!
خیلی وقته دیگه کسی نیومده که به داد دلها برسه
گفتم اینوهم برات بنویسم وبفرستم
حرف قشنگی زد
یه جورایی گفت:
خودت یه کسی رومی فرستی که خبرازهمه اینها داره...
__________________
میروم در هوای دگری
می نویسم بر باد
می نویسم بر ابر
می گذارم لب تاقچه ی صبر
شاید بهار همین نزدیکی باشد
در سرخی کویر!
________________
چرا می خواهی برایت نامه بنویسم؟ وقتیکه حرف می زنم، بعضی از لباس هایم هست
اما وقت نوشتن...
رها و سبک میشوم
مانند گنجشک قصه ها که وزنی ندارد.
وقت نوشتن، از تاریخ و نیروی جاذبه می گریزم و
سیاره ای چرخان می شوم
در هاله چشمانت
برایت می نویسم
این روزها چقدر دلتنگم ...
برایت می نویسم
گمم نکن...!!
در گوشه ای از حافظه ات آرام مینشینم ...
فقط بگذار بمانم..!!
_______________
طرقه:
یک دم نمیرود که نه در خاطری ولیک
بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول
گنجشگ بین که صحبت شاهینش آرزوست
بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول
ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجاة ور قبول
ای پیک نامهبر که خبر میبری به دوست
یا لیت اگر به جای تو من بودمی رسول
_____________
دختر آذر
گفتم:
پیامبرم!
نامهها را به صندوقهای پستی شما میرسانم
گفت: پس معجزه کن
معجزه کردم
روبهرویم نشسته بود!
_______________
محبوبه:
از خانه که می آیی
یک دستمال سفید
پاکتی سیگار
گزیده شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است!
_______________
زنی در دور دست
شعرهایی می نویسم که چاپ نمی شوند
اما روزی چاپ خواهند شد.
منتظر نامه هایی هستم که به دستم نرسیده اند
اما یقینا خواهند رسید
شاید روز مرگ من...
شاعر: ناظم حکمت
___________
بهار:
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود...
شاعر: ساره دستاران
__________________
یادگار قلم:
متن زیر متن آخرین نامه فروغ به برادرش فریدون فرخزاده :
نمی دانی چقدر غصه دار هستم و قلبم چقد...ر گرفته
ممکن هست تا آمدن شماها من خفه شده باشم، فایده اش چیست?
فایده تمام این کارها چیست؟
تا حالا من خوشحال بودم که اقلا تو از آنجا راضی هستی و کار میکنی و کارت این همه موفقیت پیدا کرده
حالا تو برمیگردی و تمام نصایح من در تو اثری نداشته، حیف.
اینجا تو باید میان کسانی زندگی کنی که تمام زندگی مرا خرد و نابود کردند.
اینها هیچ هستند، هیچ هستند.
آنهایی که امروز صد دفعه عکس تو را توی مجلاتشان چاپ می کنند و بزور بخورد آن بقیه میدهند.
و فردا هیچ کاری ندارند غیر از آنکه هرجا مینشینند از تو بد بگویند و هرجا می نویسند از تو بد بنویسند.
من نمی دانم قدرت تحمل تو تا چه اندازه است
من میان اینها زندگی کرده ام میان اینها مرده ام تا توانسته ام خودم باشم ولی تو...
منم مثل تو عاشق گرد و خاک کوچه مان و بچه گداهای خیابان امیریه و کبوترها
و سگ ها و گل های آفتابگردان هستم.
ولی تو برای که می خواهی اینها را تعریف کنی؟
تو از سادگیت و از احساسات پاک و بچه گانه ات زندگی میکنی
و این ها با مسخره کردن همین احساسات تو نان خواهند خورد.
من به این عادت کرده ام و این دلقک ها را خوب میشناسم
تو هم بیا تا آنها را بهتر بشناسی.
منتظر آمدن تو و اینای عزیزم هستم.
به هر جهت اولین کسی که در فامیل ما میمیرد من هستم و بعد از من نوبت تو است.
من این را میدانم.
_______________
ریما:
همه شون با پاکت نامه دلاشونو هم فرستادن...!
____________________
مسعود تمسکی:
اگر من بجایشان بودم، می نوشتم: "معبودا به خاطر همه چیز ممنونتم"